loading...
کیمیا کتاب
راه کتاب عشق منه بازدید : 51 دوشنبه 02 دی 1398 نظرات (0)

سلام من کیمیا هستم علاقه مند به کتاب دوستدار کتاب شب و روز در فکر کتاب هستم هر جایی که کتاب باشد کیمیا هم هست همیشه یادتون باشه من دوست دارم جایی برم که کتاب هست مثلا بهتون یه نمونه مثال بزنم کتابخونه جایی که واقعا من آرامش دارم وقتی کتاب خونه میرم به سختی می تونید من را از کتابخانه بیارید بیرون پدر و مادرم بارها به من زنگ می‌زنند و می‌گویند که بیا خانه بیا خانه شام بخورد یا خانه ناهار بخورد ولی من نمیتوانم دل بکنم از کتابخانه همیشه دوست دارم در کتابخانه زندگی کنم یادم نمیاد سال گذشته که با خانواده تهران رفته بودیم رفتم به شهر کتاب  ببخشید اشهر کتاب نه به باغ کتاب رفتم و در باغ کتابی که جناب آقای مجید حسینی اون را احداث کرده بازدید کردم جایی بدی نبود جای خوبی بود ببینید جای خیلی خوبی نبود چرا چون که اونجا مناسب کتاب خواندن نیست بیشتر به درد نمی‌خورد که شما بری ساندویچ بخوری پیتزا بخوری رستوران بری آبمیوه بخوری رستوران بری و اینکه سینما به منی که به کتاب علاقه دارم و دوست دارم یه جای آرومی رو داشته باشم تا بتونم کتاب بخونم نمیخوره چون اونجا سر و صدا خیلی زیاد اونجا اصلاً تو نمیتونی تمرکز کنید از آقای مجید حسینی بابت این کار ممنونم اما میتونم بگم که زمین به این بزرگی تلف شد برای یک رستوران یک جایی که به درد بچه ها میخوره به کتابخانه یک انتقادی هم دارم در پشت این ساختمان کتابخانه ملی هست که به درد همه قشر کتابخوان میخوره اما متاسفانه اجازه ورود به بچه‌های هم سن و سال من را نمی‌دهند من دوست داشتم یه جایی مثل کتابخانه ملی بتونم وارد بشم و به کتاب خوندن هایم ادامه بدم

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 7
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 45
  • بازدید ماه : 44
  • بازدید سال : 555
  • بازدید کلی : 1,900